من همزمان هم دلم میخواد برم مهمونی،
هم دوست جدید پیدا کنم،
هم اضطراب اجتماعی دارم،
هم درونگرام،
هم برونگرام،
هم دلم بیرون و معاشرت میخواد،
هم حوصله بیرون ندارم
(Isn't funny
)
من همزمان هم دلم میخواد برم مهمونی،
هم دوست جدید پیدا کنم،
هم اضطراب اجتماعی دارم،
هم درونگرام،
هم برونگرام،
هم دلم بیرون و معاشرت میخواد،
هم حوصله بیرون ندارم
(Isn't funny
)
این دنیا در هر حال تو را قضاوت خواهند کرد
پس آنطور که خودت میخوای زندگی کن...
+منتظر شروع کلاس در لابی دانشکده مگس میپرونم
چرا اینقدر الکی زود حاضر شدم آخه
+بعد دیدن جلسات تایپینگ فهمیدم چقددددددر راه رو اشتباه رفتم هی
گاهی واقعا نمیدونم چرا اینقدر وااااااضح حماقت میکنم چراااااا
+نیاز دارم الان لپ تاپم پیشم باشه
چرا سیستم سایت اینقدر داغونه
و اینکه چرا من مثل خاله زنک ها این همه غر میزنم 
+کاش حداقل هندفریم رو میآوردم
چرا اینقدر همه چی بیهوده اس الااااان ... ای نجمه بسه دیگه
کم غر بزن و از منظره لذت ببر
+دیگه فعلا غرم نمیای بابای
توصیف وجود خدا از زبان یکی از شخصیتهای رمان «شیاطین» اثری از داستایفسکی:
«یک سنگ بسیار بزرگ را مجسم کنید که بالای سر شما آویزان است. اگر این سنگ یک دفعه روی سر شما بیفتد، شما هیچ دردی احساس نمیکنید؛ چراکه فرصت احساس درد را ندارید؛ اما اگر فقط زیر آن بایستید و منتظر افتادن آن روی خودتان باشید مطمئناً رنج میکشید. از رنجِ مرگ میترسید. بزرگترین دانشمندان و معروفترین دکترها، همه میترسند. درحالیکه خوب میدانند که اگر آن سنگ رویشان بیفتد رنجی احساس نخواهند کرد. در سنگ درد و رنج نیست، اما ترس از درد و رنج در آن وجود دارد… خدا همان دردِ وحشت از مرگ است و هر کس بر درد و ترس پیروز شود، خدا خواهد شد.»
👤|فیودور داستایفسکی
گاهی دقایقی را تجربه می کنم که خوشحالم از تنها بودن، تنها بودن و غصه خوردن، تنها بودن و اندوهگین بودن بی هیچ شریکی وچنین دقایقی دارند بیشتر و بیشتر به سراغم می آیند.
👤| داستایوفسکی

می دانم ماهیت ترس بوده که بشر را از نابودی نجات داده است.
سقوط بیانتهای من تا سقوط بیانتهای من.
به جایی که هیچکس منتظرم نبود؛
هر چه نگاه کردم، به هر که منتظرم باشد، کسی را ندیدم، مگر خودم.
واسهی اینکه زندگیو قابل تحمل کنید هرکاری از دستتون بر میاد انجام بدید. مهم نیست چقدر کوچیک یا گذرا و بیاهمیت باشه، اگر فکر میکنید کوچیکترین کاری، بدون اینکه آسیبی به خودتون یا کسی بزنه، میتونه حتی برای چندلحظه حس بهتری بهتون بده، انجامش بدین.
قدیم میگفتن زنی که ارج داره خرج داره!
نه تنها برای زن که برای هر انسانی درست بود، هم خرج مادی هم خرج معنوی، آدمی که قناعت میکنه، توی محبت دیدن، توی توجه دیگران به خود، توی بیان خواسته هاش... ادمی که مدام از خودش میگذره برای دیگران، ارج نداره، همون دیگران لهش میکنن. خلاصه اش اینکه تا خودت برای خودت نخوای و حق مسلم خودت ندونی، هیچ کس حقت نمیدونه!
پیش از پاسخ به پرسش دیگران، کمی سکوت کن تا پاسخ بهتر بیابی، سکوتت در یاد کسی نخواهد ماند. اما پاسخت را همیشه به یاد خواهند سپرد.
• آئین بودا در جهان امروز | ال. اس کازینز
به قول فخرالدین مزارعی:
گفتی که شاهکار شما در زمانه چیست؟
بالله که زنده بودن ما شاهکار ماست...
مزخرف گفتن به شیوهی خود، هزار بار بهتر از منطقی حرف زدن به شیوهی دیگران است. در موردِ اول، تو یک انسانی؛ در موردِ دوم، فقط یک طوطیِ مقلّد!
• جنایت و مکافات | فئودور داستایفسکی
از متفاوت بودن نترس
سبک زندگی خودت
را داشته باش
و حتی اگر نتیجه اش
تنهایی بود
بدان که تنهایی ، بهتراز
بودن درمیان کسانی ست
که تو را در صورتی
دوست دارند که مانند آنها رفتار کنی!
+آخرین امتحان میانترم رو هم دادم و نمره کامل گرفتم
هورااا
+خیلی مشتاقم زودتر اتاق دو نفره بگیرم
این حجم از انرژی و شلوغی رو نمت 
+دیشب بد خواب شدم به لطف مائده هم اتاقی جدید
کاش دیگه همچین اتفاقی رخ نده توی این ترم و ترم بعد
+فردا جلسه تایپینگ دارم
امیدوارم نتیجه بخش باشه
+برنامه این آخر هفته درس هایی که باید خونده بشن رو هم ریختم
و باید آخر هفته شروع کنم به انجام دادنشون
+امروز حسابی خسته شدم و از خیر کتاب خوندن میگذرم و استراحت میکنم
فردا هم تکلیف مکالمه رو انجام میدم واقعا حال ندارم الان 
+صبح زود بیدار شدم یکم از تکلیف مکالمه رو انجام دادم
بعدش هم رفتم بالا پشت بوم تا جلسه تایپنگ رو انجام بدم
+جلسه جالب انگیزی برام بودش
اما واسه دو روز بعدش کلی سوال برانگیز و چالشی بود برای من
و بعد از کلی تحقیق و غصه خوردن از اینکه نکنه الکی هزینه کرده باشم تایپ درستم طبق تشخیص سام بیگانه بدخلق رو پیدا کردم
بنده یک عدد infj هستم
+هنوز باید کلی تحقیق کنم
و ادامه بدم و مطالعاتم رو درباره خودشناسی گسترش بدم
+سه شنبه تقریبا عادی و مثل همیشه گذشت
البته همراه با دل مشغولی که بعد جلسه افتاده بود به جونم
+عصرش با زینب بیرون رفتیم اندکی گشت زدیم
بسی خوب بود خوش گذشت 
+چهارشنبه هم عادی بود با فرق اینکه کلاس دوم رو خیلی دوست داشتم
واقعا گرامر عاشق گرامر و قواعدش ام 
+شب هم با زینب نشستیم و نهنگ عنبر ۲ با هم دیدم
کلا داریم از الان خودمون برای اتاق دونفره آماده میکینم
+این آخر هفته خیلی خوبه بچه ها رفتن خونه هاشون و خوابگاه و اتاق خلوت و این خیلی خیلی خوبه
+الانم سر کلاس محراب بیدیم
و دوباره کارای عقب افتاده ام رو انجام دادم
+این آخر هفته باید همه درس های طول هفته ام رو انجام بدم
و درس های عقب افتاده ام رو بخونم و بدونم تا پایانترم اذیت نشم
+دیروز بعد از کلاس برگشتیم خوابگاه و اینجانب ناهار درست کردم و بعدازظهری به اغما رفتم
و قشنگ دو ساعت خوابیدم
+عصر ویدئو یوتیوب دیدم
و شب با زینب فیلم the intouchable رو دیدیم 
+و یادم رفت برنامه ام رو انجام بدم
و روتین شصت و خورده ایم از دست برفت
+امروز دیگه پاشم درس بخونم و یه ارزیابی از کارام و برنامه ها داشته باشم 
+کل آخر هفته عملا هیچ کاری نکردم
نشستم پای ویدئو های یوتیوب و کنکاش شخصیت شناسی و زیرذربین بردن خودم
+حسابی سردرد شدم بس که بی وفقه و با علاقه دنبال میکنم مطالب رو
+ولی وقتشه که تایمی رو که اختصاص میدم کم کنم و برگردم به روال عادی زندگیم
و در کنارش به اطلاعاتم بیافزایم
+راستی اشتراک کاربران ویژه رو هم گرفتم
و امیدوارم به دردم بخوره 
+سال بعد هم جلسه اکتاگرام رو میخرم شاید
ولی این دفعه با آمادگی کامل و درست حسابی شرکت میکنمش
+دیگه خبری نیست فعلا 
هیچوقت توقع نداشته باشیم
اون حسی که به دیگران میدیمُ
پس بگیریم، اونا قلب مارو ندارن ...
دیگر نمیخواهم بـه چیزی فکر کنم،
دلم هوایی تازه میخواهد...
کاش میشد
طبیعتی خالی از همهمهی جهان
و آدم ها پیدا کرد
و زیرِ سایهی درختان آرام شد!
یه روز شهامت اینو پیدا میکنی که قید آدمای سمی زندگیت رو بزنی. خودت رها میکنی کسی رو که میترسیدی رهات کنه. تصمیم میگیری مسیر زندگیت رو تغییر بدی. ورزش رو شروع میکنی، کتاب میخونی، ساعت خوابت رو تنظیم میکنی، هدفتو پیدا میکنی، تلاش برای کار و دورس و مستقل شدن، به خودت به پوستت به سلامتی جسم و روحت اهمیت میدی و یه سبک زندگی جدید رو شروع میکنی. یادت میاد چقد لیاقتت بیشتر از ایناست.دست برمیداری از تلاش برای آدم اشتباه. یه روزی شهامت اینارو پیدا میکنی، من بهت قول میدم. اون روز، تولد دوباره ی توئه.
گات یه دیالوگ داشت که میگفت:
کسی که مدام میگه من پادشاه هستم، پادشاه واقعی نیست.
به نظرم دیالوگ حقتر از این نداریم.
لحظهای میرسد که
آدم از همهچیز دست میکشد
چون عاقلانهترین کار همین است.
• مالون میمیرد | ساموئل بکت
عصبانیم
چون تو موقعیتی قرار دارم که باعث اضطرابم شده ولی بقیه به جای درک کردن و دلداری دادنم بهم میگن "مگه احمقی که بخاطر همچین چیزایی مضطرب میشی؟" عصبانیم
چون بقیه همیشه انتظار دارن خودم رو عوض کنم و مطابق میل اونا باشم ولی هیچ وقت سعی نمیکنن فقط یکم هم که شده "درکم کنن"
خوشبختى سراغ کسانى میرود که بلدند بخندند.این زندگى نیست که زیباست. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى بینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مى توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید..
• کمی قبل از خوشبختی | انیس لودیگ
مامانم یه بار حرف قشنگی بهم زد:
گفت چند سال پیش یه جاروبرقی خریدم خیلی خوب بود هیشکی نداشت همهکاره بود آوردم گذاشتم گوشهی خونه دو ماه فقط نگاش کردم میترسیدم بهش دست بزنم میگفتم اگه بلد نباشم باهاش کار کنم چی اگه خرابش کنم چی و اگههای دیگه بهم گفت اونقدر خوب نباش؛ که آدما نتونن بفهمن باید باهات چیکار کنن و ترجیح بدن نداشته باشنت... زیادی خوب بودن همیشه هم خوب نیست! شایدم هیچوقت خوب نبوده... در حدی خوب باشین که واسه آدما قابل باور باشه چون بیشتر از اون واسشون قابل درک نیست!
هر چی بیشتر میگذره، هر چی عاقل تر میشی، یاد میگیری دورتو خلوت کنی کمتر بحث کنی، یکی دو نفر که از ته دلت دوسشون داری و دوستت دارن رو کنار خودت نگهشون داری، به خودت اهمیت بدی خودتو دوست داشته باشی، خیلی ها هم تو این مسیرت ممکنه بهت برچسب خودخواهی و افسردگی بزنن، ولی تو بدون توجه به اونا، تمرکزتو بیشتر میزاری رو هدف خودت و برای خواسته هات تو سکوت تلاش میکنی و میجنگی..
یه متن از محمد مهدی تردست خوندم خیلی حق بود:
"تو هزار بار خودتو از چشم من انداختی ولی من چون دوستت داشتم هر هزار بار فوتت کردم و باز گذاشتمت اون بالا... قطعا من اشتباه کردم، قطعا..!"
نه، این انصاف نیست. انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدمهای تکراری را روزی هزاربار ببینی، و در عینحال آنقدر بزرگ باشد که نتوانی آنکسی را که دلت میخواهد، حتی یکبار ببینی.
• تنهایی پرهیاهو | بهومیل هرابال
میخواستم تو تاریکیِ خودم غوطهور بشم و در خودم قَوام بیام، چون همونطوری که در تاریکخانه عکس رویِ شیشه ظاهر میشه، اون چیزهایی که در انسان لطیف و مَخفیست در اثر دوندگی زندگی و جار و جَنجال و روشنایی خفه میشود و میمیرد، فقط تویِ تاریکی و سکوت است که به انسان جلوه میکند .
👤| صادقهدایت
میبینی؟
مثل ستاره پخشمان کردهاند توی این صفحه سیاه که هر کداممان جایی برای خودمان سوسو بزنیم که مثلا هستیم. اما نمیدانیم در کدام منظومه میچرخیم، برای چی میچرخیم، و چقدر میچرخیم..
فریدون سه پسر داشت | عباس معروفی
من برای دم جنباندن صادقانه سگان
ارزش بیشتری قائلم تا برای تظاهر به دوستی بعضی آدمها
👤| آرتور شوپنهاور


یه بیماری هست به اسم "اروتومانیا"؛
این بیماری اینطوریه که تو از شخصی که دوستش داری تصویری میسازی که از خود واقعیش پیشی میگیره
و فکر میکنی عاشقته و در نهایت واقعیت اون فرد باعث ناراحتیت میشه!
+با نازنین و فیصل رفتیم سینما و فیلم هتل رو دیدم و خیلی خوب بود و خوش گذشت
و کلی شیرینی و پفیلا هم خوردیم 
+دیروز هم کتابم رو تموم کردم
ولی امروز صبح نشستم درس خوندم یکم واسه میانترم 
+خبر خاصی نیست دیگه فقط امروز برم کتاب جدید بگیرم
+جوری پول هام رو خرج کردم که تا هفته بعدی دقیقا به سان قحطی زدگان میمانم 
+تا سه شنبه بعدی خداجونم خودت نگهدارم باش الهی آمین 
+زانوم درد میکنه حالا نمیدونم واسه پله های بی نهایت خوابگاه اس یا واسه اون شب کذایی و اثرات بعدش 
+امروز برگردم کلمات رو بخونم و فردا صبح زود هم دوره کنم همه مطالب رو الهی که این میانترم رو هم به خوبی خوشی میگذرونیم
+خب اینم از پنجشنبه امون صبح با دشواری بیدار شدم
اومدم کلاس و بعدش اومدیم مثلا جشن 
+ظهر هم اکبر جوجه خوردیم که انصافا خوشمزه بود
بعدش هم برگشتم خوابگاه و شام املت زدم
+دیشب شب آرومی نداشتم
هی بیدار شدم از گرما آخه کی شوفاژ رو تا اخر باز میکنه
کلی هم خواب مزخرف میدیدم
+شب هم رفتم پیش نگار دورهمی
و امروز ناهار هم اونا اومدن اینجا
و مائده هم اتاقی جدیدم برامون میزرا قاسمی درست کرد 
+الانم استراحت کنم و بعد درس دوم رو هم بخونم و آماده بشم برای امتحان 
+از معاشرت خسته ام کاش یه مدت همه چی تموم شه یا وایسته
من دیگه نمت
+دیروز و امروز نشستم درس خوندم و اندکی کتاب
کار خاصی نکردم کلا این دو روز
+آقا بشنوید از لپ تاپ جدیدی که قرار داشته باشمش هورااااا
خداجونم نوکرتم
دیگه میشه باهاش پروژه زد و کند نشه هوراااا
+دیگه اینکه این روزا حس میکنم خیلی همه چی در هم بر هم هستش
انگاری تطبیق خودم با تغییرات قرار طول بکشه 
+تصمیم دارم همه چی رو پشت سرم بزارم و از اول شروع کنم و آدمای زندگیم رو دست چین کنم
باید اینطوری بشه باید دست بکار شم تا قبل از این که دیر شه 
+دیشب زینب برامون آب هویج بستنی درست کردش و انصافا خوشمزه بود و خیلی به موقع
+راستی پنجشنبه و جمعه قراره با بچه ها بریم سفر قم از طرف دانشگاه
یه سفر دست جمعی با بچه ها باید جالب باشه 
+دیگه خبر خاصی نیست و بنده هنوز باید برای آخرین امتحان میانترم آماده بشم 
+امیدوارم روزای خوبی داشته باشم 


"گاهی این طور است ولی من اهمیت نمیدهم. بعضی اوقات تنها بودن خوب است. باعث میشود فکر کنی و چیزهایی بفهمی که در غیر این صورت متوجهش نمی شدی. من از تنهایی وحشتی ندارم."
راستشو بخوای من تو شلوغ ترین جمعها احساس تنهایی دارم. دلم میخواد برم یه جای دور. یه جا که چند وقت چشمم به هیچ آشنایی نیوفته. جدیدا رفتار آدما برام مسخره شده، عصبیم میکنن.. نفهمیدنِ آدما و رومخ بودنشون عصبیم میکنه. عصبی میشم ولی تاییدشون میکنم، چون مغزم کششِ بحثو جدالو نداره.. حتی از خودمم عصبی میشم وقتی میبینم با هر حرکتشون اعصابم به هم میریزه. گاهی دلم میخواد بدون هیچ چمدونی، بدون هیچ وسیلهای، همه چی رو بذارم و برم یه جا که مغزم آروم شه.
درسته یه دی ماهی ام☃️